ورق زدن ایران در دهه چهل، از دریچه تاریخنگاریهای ثبت شده متفاوت است. از نگاه «بهروز تورانی» اما، مثل ورق زدن آلبومی از عکسهای قدیمی است که خیلی خوب حفظ شده و حتی رنگ عکسها نیز نپریده است. در نوشتههای تورانی میتوانی دست در دست او بگذاری و در کوچهها، خیابانها و بازارهای دهه ۴۰ بگردی، نه تنها تصاویر بلکه بوها هم برایت زنده میشوند: «بوی کالباس سیردار و آجیل بوداده … بوی مسحور کننده ساندویچ کوکوسبزی با جعفری … بوی لنت ترمز و بوی سنگین سیگار».برای نوشتن از اقتصاد در دهه چهل، که نام وزیر آن، زینت بخش تیتر این گزارش است، به تصاویر احتیاج دارم. به قدم زدن در تاریخ. تورانی این تصاویر را در کتاب «از لاله زار که میگذرم» نگاشته است؛ «ما هم مثل بیشتر مردم ماشین نداشتیم. ماشین برای تماشا بود. «پابدا»هایی که از بیرون بزرگ و از داخل دلگیر بودند. «مسکویچ» هایی که هیچ وقت به قلهک نرسیدند و سردوراهی موتور سوزاندند. «سیمکا»هایی که مثل اسباب بازی بودند. «د-کاو-»هایی که لولای درهایشان کنار دست آدم بود و از جلو باز میشد و «فورد»هایی که مثل کشتی میخرامیدند. برای ما همیشه اتوبوس بود. ساخت مرسدس بنز آلمان. با موتوری که داخل یک قوطی کنار دست راننده قرار داشت. با یک پلاک فراموش نشدنی که بالای پنجرههای عقب پرچ شده بود. خط نستعلیق فارسی داشت اما طور عجیبی خوانده میشد: «در صورت لزوم پنجره را با چکش بشکنید».در سرازیری تپه های تهرانپارس اتوبوس در جاده شنی پرواز میکرد و از کنار درایوین سینما میگذشت». البته تاریخ نوشتههای تورانی به قبل از وزرات علینقی عالیخانی و تاسیس خط تولید ملی خودرو باز میگردد؛ جوان فوکلکراواتی و بلندبالایی که در زمان وزارت، سی و چند ساله بود اما اقتصاد ایران را در تاریخ زبانزد کرد.
وزارت عالی، اقتصاد طلایی
آزادسازی واردات اتومبیل، راهاندازی ذوبآهن اصفهان، تاسیس بانک بینالملل ایران، راهاندازی ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز، تاسیس مرکز آمار واردات و صادرات، تاسیس موسسه استاندارد، سازمان کارگزاران بورس اوراق بهادار، تاسیس شرکت خودروسازی ایران ناسیونال و... احتمالا اکثر شما با این اقدامات آشنا هستید. یا درباره آنها شنیدهاید و یا تاثیر آنها را در زندگی خود و اطرافیانتان دیدهاید. اقداماتی که در دهه چهل متولد شدند؛ در طلاییترین دوران اقتصادی ایران طی قرن چهاردهم! متوسط رشد اقتصادی در این دوره، چهارده درصد و میانگین نرخ تورم کمتر از دو و نیم درصد بود. این رونق اقتصادی با توسعه صنعتی و رشد بخش خصوصی همزمان بود. روند اقتصادی ایران با ژاپن مقایسه میشد و کشورهایی مانند کرهجنوبی از ایران الگو میگرفتند. دستاوردهای اقتصادی این دوره مدیون مدیریت یک اقتصاددان جوان بود. او علینقی عالیخانی بود،شخصیت مورد اعتماد محمدرضاشاه که با موافقت او به وزارت رسید و توسط او نیز بدون هیچ دلیل مشخصی حذف شد!چراکه این اساس هر نوع حکومت دیکتاتوری است؛ نخبگان مورد اعتماد حکومت پس از مدتی برای حکومت قابل تحمل نیستند، به همین دلیل چنین حکومتهایی بیشتر سبب ریزش نیروهای نخبه و موافق خود میشوند تا زایش!همین روند باعث شد که در دهه پنجاه ،وضعیت اقتصادی ایران نسبت به دهه ۴۰ کاملا معکوس شد و در پنج سال پایانی حکومت پهلوی علنا رو به نابودی رفت؛روندی که در شکلگیری انقلاب ۵۷ نقشی کلیدی داشت.با این حال نام عالیخانی به عنوان اولین و موثرترین وزیر اقتصاد تاریخ ایران همواره به نیکی یاد میشود.
از تولد در ابهر تا رسیدن به اولین کرسی وزارت اقتصاد در ایران
عالیخانی در خمسه که منطقهای بین زنجان و قزوین است، در یک دهکده بنام میموندره در اول بهمن ۱۳۰۷ به دنیا آمد. پدرش عابدینخان درجهدار قزاق بود اما شغلش را رها کرد و در تاکستان به کشاورزی مشغول شد.این دوره مصادف با ورود متفقین به ایران بود. «در تاکستان که بودم تقریباً تمام خبرهای خارجی روزنامههای ایران را که مرتب هم پدرم آبونه بود و به دستم میرسید میخواندم»، این سطرها که بخشی از مصاحبه عالیخانی با «پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد» است، میتواند جرقه گرایش او به مسائل مربوط به کشور تلقی شود. در واقع اخبار سیاسی او را کنجکاو به امور مملکت کرد و انس با شاهنامه او را شیفته هویت ملیاش. عالیخانی در دانشگاه پاریس اقتصاد خواند و پس از بازگشت در ساواک به عنوان تحلیلگر مسائل اقتصادی شروع به فعالیت کرد؛ فعالیتی که «تسنیم» و «مهر» با استفاده از آن بارها اقدامات موثر اقتصادی عالیخانی را به سایه کشاندند در صورتی که اصل ماجرا در مصاحبه عالیخانی با هاروارد چیز دیگری است. «بعدها متوجه شدم که این سازمان که به من گفته شد وابسته به نخستوزیری است، سازمان اطلاعات و امنیت کشور است که من مطلقا نمیدانستم معنی آن چیست. فقط به اعتماد آن دوستم که گفته بود اینجا امکانات تحقیقاتی و برای کارهای اقتصادی دارید آمده بودم متوجه شدم که در بیرون چندان اسم خوشی ندارد. واقعاً بعد از یکی دو ماه هم ترجیح میدادم که این کار را ول بکنم و دنبال کار دیگری بروم چون کاملاً برایم این وضع غافلگیرکننده بود. اما به من گفتند که اگر بخواهم از این کار بروم هیچ نوع امکان استخدام در هیچ یک از دستگاه دولتی نخواهم داشت چون استخدام در دستگاه دولتی در آن موقع با توافق این سازمان بود». با این حال در سال ۳۷ و پس از انتخاب حسنعلی منصور به عنوان دبیر شورای عالی اقتصاد به عنوان مشاور این شورا منصوب شد و تا سال ۴۰ در شرکت ملی نفت ایران و به موازات آن مشاور اتاق بازرگانی تهران مشغول به کار بود. مسیری که در نهایت از تجربیات و دانش او، برایش پلهای ساخت تا در سال ۴۱ و در کابینه اسداللهعلم، پس از ادغام دو وزارتخانه بازرگانی و صنایع و معادن و ایجاد وزارت اقتصاد به عنوان وزیر در راس آن قرار گرفت و این مقام را در دولت های حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا حفظ کرد. مسیری که ایران را از آن دوران رکود، فقدان تولید به سمت صنعتی شدن و در ادامه توقف حداکثری صنعت مونتاژ و توسعه صنایع داخلی برد. او در این مسیر، دو راهبرد مهم داشت، نخست اینکه یک تیم منسجم از اقتصاددانان و مدیران گرد هم آورده بود و خود در قامت یک ژنرال، قادر به فرماندهی تیم اقتصادیاش بود و دوم اینکه حداکثر تلاشش برای مساعد کردن فضای کسب و کار بخش خصوصی به کار میبست، از ممنوعیت واردات و کوتاه کردن دست مقامهای قضایی و امنیتی از سر بازرگانان تا چیدن پر و بال بروکراسی دولتی.
رمز موفقیت؛ دوری از انحصارگرایی و حمایت از تولید ملی
«دنبال انحصار نبودیم»؛ این جمله کلیدی است که عالیخانی در مصاحبه با حبیب لاجوردی در پروژه تاریخ شفاهی ایران هاروارد بارها تکرار کرده است. او در بخشی از این مصاحبه گفته بود: «علتی که ما در این کار موفق شدیم این بود که حمایتی که ما از صنایع میکردیم به این صورت بود که نگاه میکردیم که آیا بازار ما این امکان را میدهد که بیش از یک نفر در صنعت خاصی وجود داشته باشد یا نه. چون اگر فقط یک نفر بود و حالت انحصاری پیدا میکرد خیلی خطرناک بود در بعضی از صنایع در مرز انحصار بودیم ولی سعی میکردیم انحصار را از بین ببریم، نمیگذاشتیم در دست یک نفر باقی بماند. مثلا هم ایران ناسیونال اتوبوس خوب تولید میکرد و هم چند نفر دیگر، رقابتی که در داخل کشور وجود داشت تا حدی تعادل ایجاد میکرد. این نبود که صاحبان صنایع یکسره هر کار که دلشان میخواهد بکنند».او وقتی که کارش را شروع کرد، مسلط به اقتصاد نظری بود ولی خیلی سریع، یاد گرفت که تئوریسین بودن در اقتصاد برای موفقیت کافی نیست و باید معمار هم بود. مخالفتهای او با پیشنهادهای متنوع واسطهها، به ویژه اعضای خاندان سلطنتی مشهور است، همین مقاومت در واقع سپر حمایتی شد برای تولد و رشد یک بخش خصوصی قدرتمند در اقتصاد ایران. از مصاحبه عالیخانی با هاروارد چنین برمیآید که وقتی او قصد داشت به جای واردات اتومبیل در ایران اتومبیل تولید کند، واسطهها گفتند رویاپردازی است ولی عالیخانی شش ماه مهلت خواست و با تکیه بر تکنوکراتهایی چون رضا نیازمند، حرفش را ثابت کرد و صنعت خودروسازی ایران متحول شد.نیازمند، معاون صنایع و معادن وزارت اقتصاد در آن دوره، در مصاحبه با هاروارد گفته: «ما وقتی به این مسئولیت رسیدیم، کارخانه مونتاژ اتومبیلهای جیپ و فیات در ایران مشغول به کار بود.به هر دو کارخانه ابلاغ کردیم که دو کارخانه را در یک قرارداد پنج ساله تبدیل به ساخت کنید».به این ترتیب عالیخانی با کمک نیازمند خط تولید ماشین ملی راهاندازی کرد.
پیشگامی عالیخانی در بخش خصوصی
عالیخانی به واسطه سمت خود بیش از دیگر اعضای کابینه با صنعتگران و کارآفرینان در تماس بود.او در دوره ای که اندیشه چپ و سوسیالیسم بازار پررونقی داشت از بخش خصوصی حمایت کرد. توسعه بخش خصوصی به نیروی انسانی آموزش دیده نیاز داشت و وزارت اقتصاد دوره عالیخانی برای تربیت نیروی انسانی ماهر در سراسر کشور پیشگام بود. او در همین رابطه به هاروارد گفت: «در اراک و تبریز مدرسه حرفه ای دایر شد و چندین برابر نیاز صنعت، کارآموز گرفتیم.بعدها خیلی از این نیروهای کارآموخته جذب صنایع شدند برخی از آنها را نیز بخش خصوصی جذب کرد». عالیخانی برای تقویت بخش خصوصی با اتاقهای بازرگانی سراسر کشور در شهرهای مختلف نشستهای کاری و هم اندیشی برگزار کرد. همزمان تمرکز وزارت اقتصاد را بر ساخت صنایع مادر،امور زیربنایی و نو کردن صنایع فرسوده گذاشت.به ابتکار عالیخانی و درخواست محمدرضا شاه سازمان «گسترش و نوسازی صنایع» تاسیس شد. این نهاد تا پیش از انقلاب ۱۸۰ واحد صنعتی راهاندازی کرد که یکی از اولین این واحدها مجتمع ذوب آهن اصفهان بود.
حذف عوارض، آغاز تجارت بی قید و شرط
«چند سال قبل از وزارت متوجه شده بودم که ژاپنیها از ایران کالایی نمیخرند ولی کالاهای ژاپنی به مقدار زیاد به بازار ایران میآید. هرچند هم با ژاپنیها مذاکره کرده بودند نتیجهای نگرفته بودند آنچنان که از ما خیلی نیرومندتر هم هماکنون با ژاپنیها مذاکره میکنند و آنچنان نتیجهای نمیگیرند. تنها چیزی که به عقلشان رسیده بود این بود که بیایند و عوارض مخصوصی برای واردات از ژاپن وضع کنند و اگر اشتباه نکنم چیزی شبیه پنج درصد از هرکسی که میخواست از ژاپن جنس وارد کند می گرفتند. من از دور با این سیاست آشنا بودم و این کار را بسیار احمقانه میدانستم»؛ به عقیده عالیخانی این روند دقیقا مثل این بود که چینی ارزان ژاپنی که کشور بابت آن ارز کمتری صرف میکرد نخرد، یا اگر هم وارد میشود عوارض از آن گرفته شود و به اندازه آن عوارض نیز حمایت از رقیبان ژاپن در صنعت چینی مثلاً آلمان انجام شود. به این معنا که ایران امکاناتی بدهد که آلمانیها یا انگلیسیها بتواند چینی خودش را به ایران وارد کنند. این روند کوچکترین تأثیری در تجارت چند میلیارد دلاری ژاپن نداشت، ولی مملکت ضعیف و نحیف ایران را با دست خودش تنبیه میکرد. عالیخانی این عوارض را برداشت و تجارت با ژاپن را بی قید و شرط و آزاد کرد.
اختلاف نظر با محمدرضاشاه و استعفا
حال عالیخانی در نقطه اوج دستاوردهای خود بود،دستاوردهایی که قابل شمارش نیستند اما مهمترین آنها که در ابتدای گزارش نیز به آن اشاره کردیم، یک دهه رشد با میانگین ۱۱ درصد و تورم کمتر از ۲/۵ درصد، آزادسازی واردات اتومبیل، راهاندازی ذوبآهن اصفهان، تاسیس بانک بینالملل ایران، راهاندازی ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز، تاسیس مرکز آمار واردات و صادرات، تاسیس موسسه استاندارد، سازمان کارگزاران بورس اوراق بهادار، تاسیس شرکت خودروسازی ایران ناسیونال و...بود اما هرچه موفقیتها بیشتر شد کارشکنی ها هم افزایش پیدا کرد. او در این رابطه به هاروارد گفته: «هربار که سفری به خارج از ایران میکردم همیشه از غیبت من یک سواستفادهای میشد». او به واسطه اسدالله علم به وزارت رسید و در این هفت سال رفاقت و دوستی عمیقی بین آنها شکل گرفت. محدرضاشاه نیز نسبت به عالیخانی حس اعتماد داشت و اصلا به همین دلیل در کابینه منصور و هویدا نیز عالیخانی به عنوان وزیر حضور داشت.در سالهای نخست در مسیر خصوصیسازی از حمایت محمدرضاشاه برخوردار بود و کارش پیش رفت. نگاه او با شاه در زمینه آزادسازی اقتصادی چندان همخوان نبود، چون به تعبیر خودش در کتاب خاطراتش، شاه «یک نوع گرایش دست چپی سوسیالیستی در نهادش بود» ولی آنها بر سر یک موضوع مهمتر یعنی منافع ملی اشتراک نظر داشتند. اما به گفته خود عالیخانی «گویا زندگی محمدرضاشاه و در نتیجه سرنوشت مردم ایران مشابه یک تراژدی یونانی است که در آخر باید به صورت شومی ختم شود»! او هفت سال وزیر اقتصاد ماند تا سر رشته اختلافاتش با شاه که بلندپروازیهای اقتصادی بسیاری داشت از دست در رفت.
«شاه به حرف کارشناسان گوش نداد»، «چند بار یادداشتهای مفصلی تنظیم کردم و به اسدالله علم دادم که به شاه بدهد ولی شنیدم که این دست نامهها را به مسخره میگیرد» و «به نویسندگان نامهها یا نقادان، متلکپرانی میکرد»؛ این صحبتهای عالیخانی در گفت و گویی با «تجارت فردا» در سال ۹۲ منتشر شد. او همچنین در کتاب خاطراتش ادامه می دهد: «کامیابی از آن کسانی بود که به جای رنجاندن بازوان و آزردن فکر، راه دلالی برای شرکتهای بزرگ خارجی را برگزیدند». او چنین روحیهای نداشت، پس استعفا داد، در سال ۱۳۴۸.
عالیخانی پس از بیرون آمدن از وزارت، دو سال رئیس دانشگاه تهران بود. مدتی هم در بخش خصوصی فعالیت کرد و ریاست هیات مدیره بانک بینالمللی ایران را بر عهده داشت.با وقوع انقلاب اسلامی، او چون بسیاری دیگر، جلای وطن کرد. یک سفر بی بازگشت...در چهارم تیر سال ۹۸ نیز در همان سفر چند ده سالهاش در غربت جان سپرد. او و دوران پر ماجرایش در دهه ۴۰ هرگز تکرار نشدند، هرچند ایران در دولت خاتمی، بار دیگر طعم گشایش و رشد اقتصادی را چشید اما آن هم معطوف به همان دوران باقی ماند و چون دهه ۴۰ خاطره شد. یادآوری عالیخانی در تمام اظهارنظرها و گفت وگوها اما همواره آمیخته با اعتبار و احترام است، وزیری جسور و جهاندیده که کارنامهاش در تاریخ ایران دو شاخصه دارد،آن روزها افتخار و این روزها،حسرت...
این خبر تکمیل میشود
هشدار جدی پزشکان و متخصصان عفونی
بررسی دو گروه فیکنیوز
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک